Posts filed under ‘داراب کریمی، نمونه مقاومت و رزمندگی’

رفیق داراب کریمی

زمانی که حکم اعدام رفیق را به دستش می دهند، عاشقانه آن را می بوسد و لرزه بر اندام مزدوران می افکند.رفیق داراب در سال 1340 در پل سفید یکی از بخش های سواد کوه و در خانواده ای زحمت کش به دنیا آمد. رفیق از زمانی که خود را شناخت با زندگی کارگران آشنا شد. سال های اول زندگیش را در کوی کارگران راه اهن به سر برد. و این امر در شناخت عمیق خصوصیات و شرایط زندگی کارگران بسیار مؤثر بود. در جنبش انقلابی سال های 56- 57 فعالانه شرکت کرد و نقش برجسته ای در بالا بردن آگاهی دوستان و مردم شهر و نیز سازمان دهی دانش آموزان برای تظاهرات در مدرسه داشت. در سال 59 به » راه کارگر» پیوست. رفیق داراب جزو اولین کسانی بود که بساط تبلیغی فروش نشریه را در قائم شهر برپا نمود و در کنار ان فعالانه در پیش برد فعالیت تبلیغی و آگاه گرانه کوشید. به همین دلیل چند بار توسط مزدوران رژیم دستگیر و تحت شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفت ولی بعد از هر بار دستگیری با شور بیشتری به مبارزه علیه دشمنان مردم روی آورد. در درگیری های بین حزب اللهی ها و نیروهای انقلابی بر سر تعطیل بساط او بود که با قامت بلندش در صف اول به مقابله با آنها بر می خاست. همین امر سبب شده بود تا مزدوران کوردل کینۀ به خصوصی از وی داشته باشند. در تابستان سال 60 رفیق داراب دستگیر شده و بعد از شکنجه های وحشیانه در زندان قائم شهر به سه سال زندان محکوم می شود. اما عده ای از حزب اللهی های پل سفید به قائم شهر آمده و خواهان صدور حکم اعدام برای رفیق می گردند. او پس از چندی در بیدادگاه اسلامی به اعدام محکوم می گردد. علیرغم شکنجه های وحشیانه، مزدوران رژیم حتّی قادر به پی بردن به تعلق سازمانی واقعی رفیق نمی شوند. رفیق داراب در دوران اسارتش نیز نمونه ای از مقاومت و رزمندگی کمونیستی در برابر دژخیمان سیاه دل رژیم اسلامی بود. و اعدامش را نیز به وسیله ای برای بالا بردن روحیۀ مقاومت و مبارزه جوئی در زندان مبدل نمود. زمانی که حکم اعدام رفیق را به دستش می دهند، عاشقانه آن را می بوسد و لرزه بر اندام مزدوران می افکند. بالاخره پس از مدت ها شکنجه، در سحرگاه روز 13 آذر 60 بدون ان که لب های رفیق داراب به گشودن اسرار توده ها باز شود، با قامتی افراشته و با شعار » مرگ بر آمریکا» در برابر جوخه های اعدام سیاه دلان رژِیم اسلامی قرار می گیرد، چرا که عوام فریبان رژیم به او نیز همچون همۀ پویندگان راه آزادی و سوسیالیسم، تهمت آمریکائی بودن می زدند تا سرسپردگی او را به کارگران و زحمت کشان پوشیده نگاه دارند. جسد رفیق داراب را به پل سفید برده و تحویل خانواده اش می دهند و حتّی به آنها اجازه نمی دهند که رفیق در گورستان شهر دفن شود. به همین دلیل پدرش شبانه رفیق داراب را در زمین مزروعی اش بدون این که اجازۀ تشییع جنازه پیدا کند، دفن می کند. مزدوران پاسدار رژیم، در مراسم یادبود سوم و هفتم شهادتش، در مقابل خانۀ رفیق مستقر می شوند تا کسی برای تسلیت گوئی جرأت به خانه نزدیک شدن را نداشته باشد. اما علیرغم آن، جمعیت انبوهی از در و دیوار وارد خانه می شوند و با صحنۀ دل خراشی روبرو می گردند: یکی از خواهران طشت به دست، دایره می زند، خواهر دیگر می رقصد و می گویند: » داراب ما داماد شده، روز عروسی اوست»! با پخش این خبر، شیون سراسر پل سفید را پُر می کند و مردم خشمگین، ستمگران را نفرین می کنند.
در بُغضی که از کشتار فرزندانشان، گلوی مردم را گرفته است، در کینه ای که از شقاوت ستمگران در قلب مردم است، » داراب» های بی شماری رشد می کنند.

اکتبر 5, 2009 at 6:29 ق.ظ. بیان دیدگاه


ما بسیاریم

6933_102092729808071_100000220343895_56806_4034865_n


f2 ارسال به فیس بوک
----------------------------------
 دفتر یادبود جانباختگان راه کارگر در فیسبوگ

" دفتر یادبود جانباختگان راه کارگر " در فیسبوگ

تقویم

مِی 2024
د س چ پ ج ش ی
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031  

Feeds